نشلیدن

لغت نامه دهخدا

نشلیدن. [ ن َدَ ] ( مص ) از: نشل + یدن پسوند مصدری ). چنگ درزدن ودرآویختن بود به چیزی. و آن را به تازی تشبث گویند.( از حاشیه برهان قاطع چ معین نقل از جهانگیری ). گرفتن. آویختن. ( از برهان قاطع، ذیل نشل ) :
گر تو خواهیش و گر نه به تو اندر نشلد
زر او چون به در خانه او برگذری.فرخی ( از حاشیه برهان ).گرت پاید که بگذری ز سها
دست خود در رکاب شاه نشل.شمس فخری.|| آویختن. آویزان کردن. || به دست گرفتن و به زور گرفتن. ( ناظم الاطباء ). || دو چیز را با هم دوختن و چسباندن و کوبیدن. ( از برهان قاطع، ذیل نشل ). سروری گوید: در مؤید [ الفضلا ] و نسخه میرزا [ ابراهیم ] به معنی دو چیز باشد که بر یکدیگر دوزند. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ).

فرهنگ معین

(نَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - آویختن و آویزان کردن . ۲ - تشبث ، چنگ زدن در چیزی .

فرهنگ عمید

چنگ درزدن و درآویختن به چیزی، آویختن: گر تو خواهیش وگرنه به تو اندر نشلد / زر او چون به در خانهٴ او برگذری (فرخی: ۳۹۹ حاشیه ).

ویکی واژه

آویختن و آویزان کردن.
تشبث، چنگ زدن در چیزی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال آرزو فال آرزو فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال ابجد فال ابجد