لعبگر

لغت نامه دهخدا

لعبگر. [ ل َ گ َ ] ( ص مرکب ) بازیگر :
باغ دیبارخ پرندسلب
لعبگر گشت و لعبهاش عجب.فرخی.فاخته راست به کردار یکی لعبگر است
درفکنده به گلو حلقه مشکین رسنا.منوچهری.

فرهنگ عمید

۱. بازیگر.
۲. حقه باز.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- بازی گر .۲- حقه باز مشعبد : باغ دیبا رخ پرند سلب لعبگر گشت و لعبهاش عجب . ( فرخی . چا . د . ۱۳ )
بازیگر . باغ دیبا رخ پرند سلب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال درخت فال درخت فال تاروت فال تاروت