لغت نامه دهخدا
گفت دینی را که این دینار بود
کین فژاگن موش را پروار بود ( ! )رودکی.فژاگن همه سال خورده نیَم
وبر جفت بیدادکرده نیَم.بوشکور.تا کی همی درایی و گردم همی دوی
حقا که کمتری و فژاگن تری ز پک.دقیقی.همواره پرآپیخ است آن چشم فژاگن
گویی که دو بوم آنجا بر خانه گرفته ست.عماره.رجوع به فژاگین و فژاک شود.