لغت نامه دهخدا طلایگی. [ طَ ی َ / ی ِ ] ( حامص ) طلایه بودن. عمل طلایه. پیش قراولی و نگهبانی لشکر : مسلم بن زیاد کس بنزدیک مهلب فرستاد و گفت بگوی تا برود و این لشکر بیند که به چه اندازه است و آنچه شرط طلایگی باشد بجا آورد. ( تاریخ بخارا ).