شلمیز

لغت نامه دهخدا

شلمیز. [ ش َ ] ( اِ ) حلبه و تخم شنبلیله. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ). حلبه که شنبلیله باشد. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). به یونانی فریقه خوانند. ( برهان ). رجوع به شنبلیله و شملیز و حلبه شود.

فرهنگ عمید

= شنبلیله

فرهنگ فارسی

حلبه و تخم شنبلیله به یونانی فریقه خوانند .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم