شالنگی

لغت نامه دهخدا

شالنگی. [ ل َ ] ( ص نسبی ) منسوب به شالنگ. ریسمان تابنده و موتاب را گویند و آن شخصی باشد که بجهت خیمه و امثال آن ریسمان بتابد. ( برهان قاطع ). ریسمان تاب. ( فرهنگ جهانگیری ) :
آه کز استیلای نفس شالهنگ
همچو شالنگی است واپس رفتنم.غضایری رازی ( از فرهنگ جهانگیری ).لواف. ( برهان ). || ( حامص ) عمل شالنگ. ریسمان بافی. لوافی. موتابی جهت خیمه و جزآن. ( از ناظم الاطباء ). || ( اِ مرکب ) جا ومحل ریسمان تابی.

فرهنگ معین

(لَ ) (ص نسب . اِمر. ) موتاب ، ریسمان - تاب ، کسی که ریسمان جهت خیمه و مانند آن تابد.

فرهنگ عمید

موتاب، ریسمان تاب: وه کز استیلای نفس شالهنگ / همچو شالنگی ست واپس رفتنم (غضائری: لغت نامه: شالنگی ).

ویکی واژه

موتاب، ریسمان - تاب، کسی که ریسمان جهت خیمه و مانند آن تابد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال میلادی فال میلادی فال پی ام سی فال پی ام سی فال مکعب فال مکعب استخاره کن استخاره کن