دشمه

لغت نامه دهخدا

( دشمة ) دشمة. [ دُ م َ ] ( ع ص ، اِ ) مرد بی خیر، یا عام است. ( منتهی الارب ). آنکه خیری در او نباشد. ( از اقرب الموارد ). حقیر و بی قدر و بی خیر. ( ناظم الاطباء ).
دشمه. [ دَ م َ ] ( اِخ ) نام یکی از مبارزان ایران. ( برهان ):
که از تخمه نامور دشمه بود
بزرگی بدانگه در آن تخمه بود.فردوسی.

فرهنگ فارسی

نام یکی از مبارزان ایران .

فرهنگ اسم ها

اسم: دشمه (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: dashme) (فارسی: دَشمه) (انگلیسی: dashmeh)
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی و جد تخواره شاه دستان در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال پی ام سی فال پی ام سی