جدار»

لغت نامه دهخدا

جدار. [ ج ِ ] ( ع اِ ) دیوار. ( ترجمان عادل بن علی ). دیواره. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ). لاد. حائط. جَدر. ( قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ). ج ، جُدر و جُدُر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) : جداراً یرید اَن ینقض فاقامه. ( قرآن 18 / 77 ). و اما الجدارُ فکان لِغلامین یتیمین فی المدینة. ( قرآن 18 / 82 ).
سخاوت میان بخیلی و دستش
برآورده از روی آهن جداری.فرخی.هراس و هیبتش از بهر حبس فتنه همی
کنند حصنی سقف و جدار از آتش و آب.مسعودسعد.زانکه منزلهای دریا درفزون
وقت موجش نی جدار و نی ستون.مولوی.|| دیواره : جدار شریانهای پا ستبر و لکن مجرای خون تنگ است. ( یادداشت مؤلف ).
جدار. [ ج ِ ] ( اِخ ) نام قریه ای از قرای یمامه است. ( از معجم البلدان ).
جدار. [ ج ِ ] ( اِخ ) محله ای است ببغداد. ( از معجم البلدان ).

فرهنگ معین

(جِ ) [ ع . ] (اِ. ) دیوار.

فرهنگ عمید

دیوار.

فرهنگ فارسی

دیوار، جدرجمع
( اسم ) دیوار . جمع : جدر جدران .
محله ایست ببغداد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال احساس فال احساس فال فنجان فال فنجان فال احساس فال احساس