تنحیه

لغت نامه دهخدا

تنحیه. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) دور کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). زایل نمودن چیزی را و دور کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). یقال : نح الدمع عن خدک. ( اقرب الموارد ). زایل نمودن و یکسو نمودن. ( منتهی الارب در ذیل «ن ح و» ). ( ناظم الاطباء ). رجوع به تنحی شود.

فرهنگ معین

(تَ یِ یا یَ ) [ ع . تنحیة ] (مص م . ) دور کردن ، دور ساختن .

فرهنگ عمید

برکنار کردن، یک سو کردن.

ویکی واژه

تنحیة
دور کردن، دور ساختن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال ارمنی فال ارمنی فال احساس فال احساس فال قهوه فال قهوه