بدمعامله

لغت نامه دهخدا

بدمعامله. [ ب َ م ُ م َ / م ِ ل َ / ل ِ ] ( ص مرکب ) کسی که در معامله دارای کارهای ناپسند و زشت بود. ( ناظم الاطباء ). بدسودا، یعنی آنکه معامله بناراستی کند. ( آنندراج ). بَل . ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

کسی که در دادوستد سخت گیری یا نادرستی کند، بدحساب.

فرهنگ فارسی

( صفت ) کسی که معامله را بدرستی و سهولت انجام ندهد سخت معامله . بد منظر ( صفت ) آنچه بنظر بد آید بد نما بد نمود . بد منظری زشت بنظر آمدن بد نمایی بد نمود کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم