اقشعرار

لغت نامه دهخدا

اقشعرار. [ اِ ش ِ ] ( ع مص ) برفراخیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). برفراشیدن از بیم. ( المصادر زوزنی ). || برخود لرزیدن. ( منتهی الارب ). فسره گرفتن. موی بر اندام بپای خاستن و پوست ها فراهم آمدن از لرزش. ( ترجمان القرآن ). برخاستن موی بر اندام. ( بحر الجواهر ). || خشک و تنگ گردیدن سال. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(اِ ش ِ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - موی بر اندام به پا خاستن . ۲ - فراهم آمدن پوست ها از ترس .

فرهنگ عمید

موی بر بدن راست شدن، سیخ شدن موهای بدن و در هم کشیده شدن پوست از ترس یا سرما یا علت دیگر.

ویکی واژه

موی بر اندام به پا خاستن.
فراهم آمدن پوست‌ها از ترس.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم