کفیز

لغت نامه دهخدا

کفیز. [ک َ ] ( اِ ) پیمانه ای است برای غلات و آن را معرب کرده قفیز گویند. ( آنندراج ). پیمانه ای باشد که بدان چیزها را پیمانه کنند. قفیز معرب آن است. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). جوالیقی نویسد: گمان کنم قفیز اعجمی و معرب باشد. ( المعرب ص 275 ). کویز، کویژ. معرب آن قفیز. پهلوی ، کپیچ . ارمنی ، کپیچ ( پیمانه ای برای گندم ). پارسی باستان طبق نقل یونانیان ، کپیثه . و رجوع به قفیز شود. ( از حاشیه برهان چ معین ). مصحف کفیز است. و رجوع به کفیز و قفیز شود.

فرهنگ معین

(کَ فِ ) (اِ. ) پیمانه .

فرهنگ عمید

= قفیز

فرهنگ فارسی

( اسم ) پیمانه ای است برای غلات

ویکی واژه

پیمانه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم