کتره ای

لغت نامه دهخدا

کتره ای. [ ک َ رَ / رِ ] ( ص ، ق ) در تداول عامه ، بغلط. بی اندیشه. بی رویه. ( یادداشت مؤلف ). بی خود. بدون دلیل. ( فرهنگ فارسی معین ). بیخودی. بی پایه. باطل و بی معنی و دروغ و بی اساس. ( لغات عامیانه جمال زاده ): من هیچوقت کارم کتره ای و بدون نقشه نبوده است. ( فرهنگ فارسی معین ).
- کتره ای گفتن ؛ بی خودی و بدون اطلاع گفتن. بی اندیشه گفتن. بی رویه و نادانسته گفتن. خلاف واقع گفتن. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

(کُ رِ ) (ص . ) بی خودی ، الکی ، بی - اساس .

ویکی واژه

بی خودی، الکی، بی - اساس.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم