پرماسش

لغت نامه دهخدا

پرماسش. [ پ َ س ِ ] ( اِمص ) لمس. لامسه. ببساوش. بساوش. پرواس. جَس. و رجوع به پرماسیدن شود.

فرهنگ عمید

دست مالی، لمس.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال اوراکل فال اوراکل فال درخت فال درخت فال ای چینگ فال ای چینگ