ورانداختن

لغت نامه دهخدا

ورانداختن. [ وَ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) متعدی ورافتادن. منسوخ کردن. از مد انداختن. ( فرهنگ فارسی معین ). نسخ کردن. ( یادداشت مؤلف ). از بین بردن. نیست و نابود کردن. مستأصل کردن. ریشه کن کردن. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به برانداختن شود.

فرهنگ عمید

منسوخ کردن، از بین بردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی استخاره کن استخاره کن فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال عشق فال عشق