ور امدن

لغت نامه دهخدا

( ورآمدن ) ورآمدن. [ وَ م َ دَ ] ( مص مرکب ) کنده شدن و جدا شدن چسبیده و دوسیده ای چنانکه کاغذ از دیوار و مشمع از تن. ( یادداشت مؤلف ). || رسیدن خمیر. مخمر شدن. آماده شدن خمیر برای پختن نان. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || برآمدن. مقابله کردن. ( فرهنگ فارسی معین ).
- ورآمدن پس کسی ؛ از عهده مقابله او برآمدن. || چاق شدن. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ معین

( ور آمدن ) (وَ. مَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - (عا. ) کنده شدن ، جدا شدن . ۲ - آماده شدن خمیر برای پخت نان . ۳ - برآمدن ، مقابله کردن . ۴ - چاق شدن .

فرهنگ عمید

( ورآمدن ) ۱. برآمدن، بالا آمدن.
۲. کنده شدن و جدا شدن چیزی از جای خود.

فرهنگ فارسی

( ور آمدن ) کنده شدن و جدا شدن چسبیده و دوسیده چنانکه کاغذ از دیوار و مشمع از تن رسیدن خمیر

فرهنگستان زبان و ادب

ورآمدن
{proof} [علوم و فنّاوری غذا] عمل افزایش حجم خمیر براثر تخمیر، قبل یا بعد از شکل دادن خمیر
{proving, proofing} [علوم و فنّاوری غذا] افزایش حجم خمیر در نتیجۀ به وجود آمدن گاز و تشکیل حباب در بافت آن براثر ترکیبات شیمیایی یا تخمیر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم