نظرتنگ. [ ن َ ظَت َ ] ( ص مرکب ) مرادف تنگ چشم. ( غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). ناتوان بین. ( از آنندراج ). خردک نگرش. بخیل. کوتاه نظر. چشم تنگ. ممسک. ( یادداشت مؤلف ) : کامی که برآید ز خسیسان نظرتنگ آبی است که از چاه به غربال برآرند.صائب ( آنندراج ).با نظرتنگان نشستن عمر ضایع کردن است می شود کوتاه عمر رشته تا با سوزن است.اشرف ( آنندراج ).|| حسود که کمترین نعمت و سعادت را به دیگری نتواند دیدن. ( یادداشت مؤلف ).
۱- کوته نظر دون همت تنگ نظر مقابل بلند نظر : با نظر تنگان نشستن عمر ضایع کردن است می شود کوتاه عمر رشته تا با سوزنست . ( محمد سعید اشرف .فرنظا. ) ۲ - بخیل ممسک .