نظرتنگ

لغت نامه دهخدا

نظرتنگ. [ ن َ ظَت َ ] ( ص مرکب ) مرادف تنگ چشم. ( غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). ناتوان بین. ( از آنندراج ). خردک نگرش. بخیل. کوتاه نظر. چشم تنگ. ممسک. ( یادداشت مؤلف ) :
کامی که برآید ز خسیسان نظرتنگ
آبی است که از چاه به غربال برآرند.صائب ( آنندراج ).با نظرتنگان نشستن عمر ضایع کردن است
می شود کوتاه عمر رشته تا با سوزن است.اشرف ( آنندراج ).|| حسود که کمترین نعمت و سعادت را به دیگری نتواند دیدن. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

( ~. تَ ) [ ع - فا. ] (ص مر. ) ۱ - کوته فکر، دون همت . ۲ - بخیل ، خسیس .

فرهنگ عمید

۱. تنگ نظر، کوته نظر، دون همت.
۲. بخیل.

فرهنگ فارسی

۱- کوته نظر دون همت تنگ نظر مقابل بلند نظر : با نظر تنگان نشستن عمر ضایع کردن است می شود کوتاه عمر رشته تا با سوزنست . ( محمد سعید اشرف .فرنظا. ) ۲ - بخیل ممسک .

ویکی واژه

کوته فکر، دون همت.
بخیل، خسیس.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال انبیا فال انبیا فال کارت فال کارت فال تک نیت فال تک نیت