نشان١

فرهنگ عمید

۱. علامت.
۲. قطعه فلزی که غالباً از طلا، نقره، یا برنز به شکل های مختلف ساخته می شود و در برابر خدمات اشخاص یا برای احترام و قدردانی از ورزشکاران، فضلا، و دانشمندان به آنان داده می شود و آن را در بعضی مواقع جلو سینۀ خود می زنند، مدال.
٣. اثر.
٤. آرم: نشان استاندارد.
٥. (اسم مصدر ) هدف گیری.
٦. [قدیمی] مشخصات.
٧. [قدیمی] نشانی.
٨. [قدیمی] جای زخم.
٩. [قدیمی] دلیل، برهان.
١٠. [قدیمی] یادگار.
١١. [قدیمی] زینت.
١٢. [قدیمی] نوع.
١٣. (صفت ) [قدیمی] مشهور، پرآوازه.
* نشان دادن: (مصدر متعدی ) چیزی یا کسی را به کس دیگر نمایاندن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس استخاره کن استخاره کن فال سنجش فال سنجش فال تخمین زمان فال تخمین زمان