نرموره

لغت نامه دهخدا

نرموره. [ ن َ مورَ / رِ ] ( ص ) چیزی لک و گنده را گویند. ( از جهانگیری ) ( از فرهنگ نظام ). هر چیز گنده و لک وپک و ناهموار. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). هنگفت. ناهموار. گنده. ( ناظم الاطباء ). || گردکان و فندق بزرگ. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) ریسمانی را نیز گفته اند که هر دو سر آن را بر جائی بندند و شخصی در وسط آن نشیند و دیگری دستی بر او زند تا او متحرک شود و آید و رود و بعضی گویند ریسمانی است که در ایام جشن و عید از جائی آویزند و طفلان وزنان بر آن نشینند و در هوا آیند و روند و به عربی اُرجوحة خوانند. ( برهان قاطع ). ریسمانی که هر دو سر آن به جائی ببندند و در میان آن نشینند و بجنبانند وبه هندی جهوله گویند. ( فرهنگ نظام ) ( از رشیدی ). بادپیچ. ( ناظم الاطباء ) ( از صحاح الفرس ). ارجوحه. لوکانی. غناوه. ( زمخشری ). چنچولی. تاب. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

۱. گنده و ناهموار.
۲. گردوی درشت.
۳. (اسم ) تاب، بادپیچ.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - هرچیزگنده ولک وپک وناهموار ۲ - گردکان وفندق بزرگ .۳ - ( اسم ) ریسمانی که دوسر آنرابرجایی بندندوشخصی در وسط آن نشیندودیگری دستی براوزندتا آن متحرک شودوازسویی بسویی رودتاب ارجوجه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال لنورماند فال لنورماند فال چوب فال چوب