ملموح

لغت نامه دهخدا

ملموح. [ م َ ] ( ع ص ) به گوشه چشم نگریسته و دزدیده نگاه شده : آورده اند که مر آن پادشه زاده که ملموح نظر او بود خبر کردند. ( گلستان ).

فرهنگ عمید

چیزی یا کسی که دزدیده به آن نگاه کنند، نگریسته شده.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - کشیده شده ( نگاه ) ۲ - دزدیده نگاه شده . ۳ - منور .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم