لغت نامه دهخدا مقتنص. [ م ُ ت َ ن ِ ] ( ع ص ) شکارکننده. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به اقتناص شود. || اسیرکننده. ( غیاث ) ( آنندراج ). || کسب کننده. ( غیاث ) ( آنندراج ).مقتنص. [ م ُ ت َن َ ] ( ع ص ) شکارشده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) : مرغان شکاری جز بر مقتنص خویش ننشینند... ( نفثةالمصدور چ یزدگردی ص 61 ).