مخترق

لغت نامه دهخدا

مخترق. [ م ُ ت َ رِ ] ( ع ص ) باد گذرنده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب )( از اقرب الموارد ). باد سخت وزنده. ( ناظم الاطباء ). || بربافنده دروغ. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). دروغ بربافنده و ایجادکننده دروغ. ( ناظم الاطباء ). || گذرنده و رونده. ( آنندراج ). کسی که می گذرد و می رود. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به اختراق شود.
مخترق. [ م ُ ت َ رَ ] ( ع اِ ) مهب باد و بادگذر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). جای وزیدن باد و بادگذر. ( ناظم الاطباء ). || دشت و بیابان. || هنگام و زمان حرکت و سیر. || جای حرکت و سیر. || محل عبور کشتی. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). و رجوع به ماده قبل شود.

فرهنگ عمید

مکان حرکت، معبر، راه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال زندگی فال زندگی فال تک نیت فال تک نیت فال کارت فال کارت