محراث

لغت نامه دهخدا

محراث. [ م ِ ] ( ع اِ ) محرث. ( منتهی الارب ). آتش کاو. ( منتهی الارب ). محراک. تنورآشور. چوبی که بدان آتش بهم زنند. سکه. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). قلبه. فدان. ( ناظم الاطباء ). || محراث الحرب ؛ آنچه جنگ برانگیزد. ( منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

انبر.

فرهنگ فارسی

آتش کاو
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال احساس فال احساس فال تاروت فال تاروت فال فنجان فال فنجان