ماثم

لغت نامه دهخدا

( مآثم ) مآثم. [ م َ ث ِ ] ( ع اِ ) گناهها. ج ِ مَأثَم که مصدر میمی است به معنی اِثْم ( غیاث ) ( آنندراج ). ج ِ مأثم و مَاثَمَة. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : اگر از راه مطالبات برخیزند هم ایشان به درجه مثوبت عفو در رسند و هم ذمت من از قید مآثم آزاد گردد. ( مرزبان نامه ص 270 ). رجوع به مأثم شود.
مأثم. [ م َءْ ث َ] ( ع اِ ) پاداش بزه. ( منتهی الارب ). پاداش بزه و گناه. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || گناه. ( ازاقرب الموارد ). اثم. گناه. جناح. ذنب. جرم. عصیان. معصیت. بزه. ناشایست. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || ( مص ) گناه کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || پاداش گناه دادن کسی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

( مآثم ) گناهان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم