فرخمیدن

لغت نامه دهخدا

فرخمیدن. [ ف َ خ َ دَ ] ( مص ) پنبه دانه از پنبه برآوردن و حلاجی کردن. ( برهان ). غاژ کردن. پنبه زدن. ( یادداشت به خط مؤلف ). فخمیدن. فلخیدن. رجوع به فخمیدن شود.

فرهنگ معین

(فَ دَ ) = فخمیدن . فخمدان : (مص م . ) پنبه را از پنبه دانه جدا کردن .

فرهنگ عمید

۱. حلاجی کردن، پنبه زدن، پنبه دانه را از پنبه جدا کردن.
۲. اهتمام و دقت کردن در کار: افسوس نیاید تو را از این کار / بر خویشتن این رازها مَفَرْخم (ناصرخسرو: ۲۷۷ ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) پنبه را از دانه جدا کردن .

ویکی واژه

فخمیدن. فخمدان:
پنبه را از پنبه دانه جدا کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال مکعب فال مکعب فال احساس فال احساس فال قهوه فال قهوه