غرمانوش

لغت نامه دهخدا

غرمانوش. [ غ َ ] ( اِ ) ترخون ، و آن سبزی باشد معروف که خورند. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) . ترخون و آن تره ای است ، و به جای میم ، باء موحده نیز گفته اند. ( فرهنگ رشیدی ). || بیخ حشیشی است کوهی که آن را عاقرقرحا خوانند. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ). رجوع به عاقرقرحا شود.

فرهنگ عمید

۱. ترخان، ترخون.
۲. عاقرقرحا.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال رابطه فال رابطه فال عشق فال عشق فال تک نیت فال تک نیت