طالسان

لغت نامه دهخدا

طالسان. [ ل ِ ] ( معرب ، اِ ) طیلسان. چادر. ( منتهی الارب ). در حاشیه المعرب جوالیقی آمده است که طیلسان را طیلس و طالسان هم گویند ( به کسر لام در طالسان ) و در المعیار وادی شیر آمده که کلمه طیلسان معرب «تالسان » به کسر لام است ، و صاحب المعیار کلمه طالسان یا طیلسان را چنین تفسیر کرده است : «جامه ای است که آن را بر کتف پوشند.» و هم گوید: «جامه ای است که همه بدن را فرامی گیرد، برای پوشیدن آن را بافند، و خالی از برش و خیاطی است ». وادی شیر گوید: «عبای مدوری است برنگ سبز که قسمت فرودین ندارد. پود آن از پشم است ، خواص علما و مشایخ آن را پوشند، و آن از لباسهای عجمان است ». ( المعرب جوالیقی ص 227 ). و صاحب منتهی الارب ذیل طیلسان آرد: کلمه مزبورمعرب تالشان است. و رجوع به طیلسان و تالشان شود.

فرهنگ معین

(لِ ) (اِ. ) نک طیلسان .

فرهنگ عمید

= طیلسان

ویکی واژه

نک طیلسان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تاروت فال تاروت فال مکعب فال مکعب