شهرخواست

لغت نامه دهخدا

شهرخواست. [ ش َ خوا / خا ] ( اِخ ) از بلوکات ساری و اشرف مازندران. عده قراء 21، مساحت 8 فرسخ. مرکز آن ماه فروزمحله است. ( از یادداشت مؤلف ).
شهرخواست. [ ش َ خوا / خا ] ( اِخ ) نام دهی واقع در دوازده فرسخی میانه شمال و مغرب گله دار. ( از فارسنامه ناصری ).
شهرخواست. [ ش َ / خوا / خا ] ( اِخ ) دهی است در سه فرسخ و نیمی میانه شمال و مغرب گاوکان. ( از فارسنامه ناصری ).
شهرخواست. [ ش َ خوا / خا ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز و 102 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ).

فرهنگ اسم ها

اسم: شهرخواست (پسر) (فارسی)
معنی: نام روستایی در نزدیکی شیراز، نام یکی از سرداران طبرستان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال احساس فال احساس فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت