سکنجیدن

لغت نامه دهخدا

سکنجیدن. [ س ِ ک َ دَ ] ( مص ) سرفه کردن. ( برهان ). سرفیدن. ( رشیدی ) ( آنندراج ). || تراشیدن. ( برهان ) ( رشیدی ) ( آنندراج ). || گزیدن. || آواز به گلو کردن. ( رشیدی ) ( برهان ) ( آنندراج ). || خستن. خراشیدن. مجروح کردن :
رخسار ترا ناخن این چرخ سکنجد
تا چند لب لعل دلارام سکنجی.ناصرخسرو.

فرهنگ معین

(سَ کَ دَ یا س کُ دَ ) ۱ - (مص ل . ) سرفه کردن . ۲ - (مص م . ) خراشیدن . ۳ - گزیدن .

فرهنگ عمید

۱. تراشیدن، خراشیدن: رخسار تو را ناخن این چرخ «سکنجد» / تا چند لب لعل دلارام سکنجی (ناصرخسرو: لغت نامه: سکنجیدن ).
۲. گَزیدن.
۳. سرفه کردن.

ویکی واژه

سرفه کردن.
خراشیدن.
گزیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال انبیا فال انبیا فال زندگی فال زندگی فال پی ام سی فال پی ام سی