سدیف

لغت نامه دهخدا

سدیف. [ س َ ] ( ع اِ ) پیه کوهان. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). فربهی کوهان. ( مهذب الاسماء ). || کوهان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
سدیف. [ س ُ دَ ] ( اِخ ) ابن میمون ، مولی بنی هاشم. شاعر حجازی و از مردم مکه بود.به بنی امیه نیز علاقه داشت. تا عهد منصور عباسی زنده بود. ( الاعلام زرکلی ج 1 ص 359 ). رجوع به ضحی الاسلام ج 3 ص 284 و عقدالفرید ج 4 ص 114 و ج 5 صص 247 - 248 و 249 و عیون الاخبار ج 1 ص 204 و مجمل التواریخ ص 323.

فرهنگ فارسی

بن میمون مولی بنی هاشم شاعر حجازی و از مردم مکه بود .

فرهنگ اسم ها

اسم: سدیف (پسر) (عربی، فارسی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: sadif) (فارسی: سَديف) (انگلیسی: sadif)
معنی: نام چندتن از صحابه حضرت رسول، ( اَعلام ) نام چند تن از صحابه، به فتح سین

دانشنامه عمومی

سُدیْف بن اسماعیل بن مَیْمون ( ؟ - ۱۴۶ق ) ادیب و شاعر حجازی مخضرم بود. بیشتر اشعارش هجو، مدح و غزل بوده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال پی ام سی فال پی ام سی فال چوب فال چوب استخاره کن استخاره کن