لغت نامه دهخدا دیدوان. ( اِ مرکب ) دیدبان. دیده بان. رجوع به دیدبان شود: اذکاه ؛ دیدوان فرستادن. ( تاج المصادر بیهقی ).
فرهنگ فارسی ( صفت ) ۱ - ماموری که بالای دیدگاه ایستد و هر چه از دور بیند بمافوق خبر دهد . ۲ - نگاهبانان قراول .