خنگال

لغت نامه دهخدا

خنگال. [ خ ِ ] ( اِ ) سوراخ که نشانه تیر باشد . ( برهان قاطع ). سوراخهای خرد. این کلمه در اردبیل هنوز متداول است. ( یادداشت بخط مؤلف ). تکوک. فرجه. سوراخ. ( از آنندراج ) :
چون دیلمان زره پوش شاه و ترکانش
به تیر و زوبین بر پیل ساخته خنگال
درست گویی شیران آهنین چرمند
همی جهانند از پنجه آهنین چنگال.عسجدی. || قطعه های خرد. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
حسین آقا می الدرو پدلر
خنگال خنگال دو قریوپدلر.( یادداشت از مؤلف ).

فرهنگ معین

(خِ. ) (اِمر. ) سوراخی که نشانة تیر باشد.

ویکی واژه

سوراخی که نشانة تیر باشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال احساس فال احساس فال کارت فال کارت فال انبیا فال انبیا