خنذیذ

لغت نامه دهخدا

خنذیذ. [ خ ِ ] ( ع ص ) دراز. ( منتهی الارب ) ( ازتاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). ج ، خناذیذ. || فحل. || خصی. از اضداد است. || شاعر خوشگوی مفلق. || دلاور که کسی بر وی دست نیابد. || سخی. || خطیب بلیغ. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). || مهتر بردبار. || داننده ایام عرب و اشعارآنها. || بدزبان. || ( اِ ) گردباد. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال مارگاریتا فال مارگاریتا