تدریب

لغت نامه دهخدا

تدریب. [ ت َ ] ( ع مص ) تدریب به چیزی ( بر چیزی ، در چیزی )؛ خوگرگردانیدن کسی را بر آن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). یقال : درّبته الشدائد حتی قوی و مرن علیها. ( منتهی الارب ). || شکیبائی نمودن در کارزار، وقت شدت و فرار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ): صاروا الی التدریب وقف الحرب. ( اقرب الموارد ). || مواظبت کردن کسی را بر کاری. ( آنندراج ). || برآغالانیدن و حریص ساختن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). یقال : درّبت البازی علی الصید؛ یعنی برآغالانیدم باز را بر شکار. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - بار آوردن ، خو گرفتن . ۲ - آموزانیدن ، آموختن .

فرهنگ فارسی

۱-( مصدر ) بار آوردن خوگر کردن. ۲- آموزانیدن آموختن .۳- ( اسم ) بار آوری . جمع : تدریبات .

ویکی واژه

بار آوردن، خو گرفتن.
آموزانیدن، آموختن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال قهوه فال قهوه فال مکعب فال مکعب فال ماهجونگ فال ماهجونگ