اچاردن

لغت نامه دهخدا

( آچاردن ) آچاردن. [ دَ ]( مص ) آچاریدن. چاشنی و آچار بطعام زدن :
عذرطرازی که میر توبه ام اشکست
نیست دروغ ترا خدای خریدار
راست نگردد دروغ و مکر بچاره
معصیتت را بدین دروغ میاچار.ناصرخسرو.دیو است جهان که زهر قاتل را
در نوش بمکرمی بیاچارد.ناصرخسرو.فلک مر خاک را ای خاک خور در میوه و دانه
زبهر تو بشور و چرب و شیرین می بیاچارد.ناصرخسرو.|| در بعض فرهنگها به این کلمه معنی درآمیختن و آمیختن مطلق داده و ظاهراً در معنی شواهد فوق و امثال آن بخطا رفته اند .

فرهنگ معین

( آچاردن ) (دَ ) (مص ل . ) ۱ - درهم آمیختن . ۲ - چاشنی به خوراک زدن .

فرهنگ عمید

( آچاردن ) ۱. درهم آمیختن: فلک مر خاک را ای خاک خور در میوه و دانه / ز بهر تو به شور و چرب و شیرین می بیاچارد (ناصرخسرو: ۲۰۲ ).
۲. چاشنی و آچار به خوراک زدن.

فرهنگ فارسی

آچاریدن: درهم آمیختن، چاشنی و آچاربه خوراک زدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال جذب فال جذب استخاره کن استخاره کن