اوباشتن

لغت نامه دهخدا

اوباشتن. [ اَ ت َ ] ( مص ) اوباریدن. بلع کردن. ( ناظم الاطباء ). || پر کردن. || افکندن. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ) :
هست اوباشتن چه افکندن
معنی دیگرش چه آگندن.( فرهنگ منظومه ).رجوع به اوباریدن شود.

فرهنگ عمید

۱. انباشتن، آکندن، پر کردن.
۲. افکندن.

فرهنگ فارسی

انباشتن، آکندن، پرکندن، به معنی افکندن هم گویند، اوباشته: انباشته
( مصدر ) انباشتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم