امحاض

لغت نامه دهخدا

امحاض. [ اِ ] ( ع مص ) دوستی خالص کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ). دوستی ویژه کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || شیر خالص خورانیدن کسی را. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || شراب ویژه دادن.( تاج المصادر بیهقی ). || راست کردن سخن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). راستگو بودن در سخن. ( از اقرب الموارد ). || خداوند شیرخالص شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(اِ ) [ ع . ] (مص ل . ) دوستی خالص کردن .

فرهنگ عمید

۱. دوستی خالص کردن.
۲. راست کردن سخن.

ویکی واژه

دوستی خالص کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال اوراکل فال اوراکل فال انبیا فال انبیا استخاره کن استخاره کن