افنون

لغت نامه دهخدا

افنون. [ اَ / اُ ] ( ع اِ ) گونه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
افنون. [ اُ ] ( ع اِ ) مار. || زن گنده پیر فروهشته اندام. || زن کلانسال. || شاخ درخت درهم پیچیده. || سخن مجمل و پوشیده. || تک آمیخته از تک اسب و تک ماده شتر. || سختی. || بلا. || اول جوانی. || نخستین ابر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
افنون. [ اُ ] ( اِخ ) رجوع به صریم بن معشر و رجوع به شرح شواهد مغنی ص 54 شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم