اشمالی

لغت نامه دهخدا

( آشمالی ) آشمالی. ( حامص مرکب ) تملق.تَبصبُص. چاپلوسی. دُم لابه. خوش آمدگوئی :
می کند دم لابه ها تا استخوانی میخورد
عمر او در آشمالی و خوش آمد میرود.شفائی.|| قلتبانی. کشخانی.

فرهنگ معین

( آشمالی ) (حامص . ) تملق ، چاپلوسی .

فرهنگ عمید

( آشمالی ) تملق، چاپلوسی، چرب زبانی، خوشامدگویی.

فرهنگ فارسی

( آشمالی ) تملق چاپلوسی خوش آمد گویی .
تملق چاپلوسی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم