استملاء

لغت نامه دهخدا

استملاء. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) از یاد چیزی نویسانیدن خواستن. املاء کردن خواستن. ( تاج المصادر بیهقی ). املاءخواستن. ( زوزنی ) ( منتهی الارب ). طلب املاء کردن. نبشتن خواستن. || املاء پرسیدن. ( منتهی الارب ).
- استملاء حدیث ؛ املاء حدیث طلبیدن از کسی.
|| استملأَ فی الدین ؛ ای جعل دینه فی ملأ. ( منتهی الارب ). جعل دینه فی املئاء، ای اغنیاء ثقة. ( قطر المحیط ).

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) املا پرسیدن .

ویکی واژه

املا پرسیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال پی ام سی فال پی ام سی فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال نخود فال نخود