استفراد

لغت نامه دهخدا

استفراد. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) تنها واشدن بچیزی. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). تنها شدن به امری. تنها کردن کاری را. ( منتهی الارب ). انفراد به امری. || تنهائی خواستن. || تنها برآوردن کسی را از میان یاران خود. || تنها گذاشتن. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(اِ تِ ) ۱ - (مص ل . ) تنها شدن به چیزی ، تنها رفتن پی کاری . ۲ - تنها کردن کاری را. ۳ - تنهائی خواستن ، خواستار تنهائی بودن . ۴ - (مص م . ) کسی را از میان گروه به تنهایی برگزیدن .

ویکی واژه

تنها شدن به چیزی، تنها رفتن پی کا
تنها کردن کاری را.
تنهائی خواستن، خواستار تنهائی بودن.
کسی را از میان گروه به تنهایی برگزیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم