اساس گرایی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اساس گرائی همان مبناگروی و بنیان انگاری است که یکی از نظریات معرفت شناسی در مسئله توجیه می باشد و در واقع این نظریه پاسخی به شکاکیت در توجیه است. شک گرایان معتقدند که ما هیچ گونه دلیلی برای آنچه آن را علم می خوانیم، نداریم. شکاکیت مربوط به توجیه، نخستین بار خود را در آثار ارسطو نشان می دهد. آنچه ارسطو در کتاب تحلیلات ثانیه آورده و بدان پاسخ گفته است، امروزه تسلسل معرفتی نامیده می شود. اگر علم، باوری صادق است که موجه باشد، در می یابیم که هر قضیه ای برای موجه شدن نیازمند یک یا چند قضیه دیگر است. اما اگر این مبنا پذیرفته شود که هر قضیه ای نیازمند موجه شدن است، مقدمات استدلال، خود نیازمند مقدماتی دیگر هستند تا در استدلالی منطقی، موجه کننده آنها باشند و این مسیر استدلالی تا بی نهایت ادامه می یابد و به جایی ختم نمی شود. بنابراین برای معلوم شدن یک قضیه نیازمند بی نهایت استدلال هستیم. از آنجا که چنین چیزی امکان پذیر نیست و توانایی های ادراکی و طول عمر انسان چنین اجازه ای را نمی دهد، در می یابیم که هیچ انسانی به هیچ نوع دانشی در هیچ حیطه ای از حیطه های دانش بشری دست نمی یابد و امکان دست یابی ندارد.در طول حیات فلسفه، پاسخ های گوناگونی به این اشکال داده که همین پاسخ ها نظریه های متعددی را در باب توجبه در باب توجیه ایجاد کرده است. نخستین پاسخ، پاسخ ارسطوست.
اساس گرایی، بالغ بر ده تقریر دارد. اولین تقریر که هنوز هم رایج ترین است «مبناگروی سنتی» (Classical Foundationalism) است.
← انواع باورهای انسانی
فیلسوفان صدرایی نیز در معرفت شناسی خود از دیدگاهی مبناگرایانه جانب داری می کنند. اما به نظر می رسد که معرفت شناسی آنها، چه در روش و چه در محتوا، تفاوت های اساسی با معرفت شناسی فیلسوفان تحلیلی دارد.نخستین تفاوت این است که معرفت شناسی صدرایی در دامن یک وجودشناسی رشد یافته است.تفاوت دیگر این است که فیلسوفان صدرایی در نظریه معرفت خود، عقل و تجربه را به عنوان دو منبع شناخت به رسمیت می شناسند و این دو را ناسازگار با یکدیگر نمی دانند. آنها نه مانند فیلسوفان دکارتی به معرفت تجربی بدبین اند و نه مانند هیوم و پیروانش، شناخت عقلی را کنار می گذارند یا بی اهمیت می دانند. از نظر آنها، تجربه و عقل تار و پود معرفت را تشکیل می دهند و هر یک از این دو در شکل گیری معرفت، نقشی مبنایی و حیاتی دارند. آنها در وجودشناسی خود از عقل و تجربه به یک اندازه بهره می گیرند و در نظریه معرفت خویش نیز عقل و تجربه را دو مبنای شناخت می دانند.فیلسوفان صدرایی در چارچوب دو مفهوم علم حضوری و وجود ذهنی به مبنای تجربی معرفت توجه می کنند و در تقسیم علم به بدیهی و نظری، به مبنای عقلی شناخت می پردازند و اصل امتناع تناقض را به عنوان بدیهی ترین قضیه ای معرفی می کنند که در همه شناخت های نظری و بدیهی به آن نیاز است و تاکید می کنند که با فرض تردید در این اصل، هرگونه شناختی باطل خواهد شد.
ریچارد فومرتن و دیگران، بازگشت به مبناگرایی سنتی، ص۳۸-۳۹.
۱. ↑ ارسطو، منطق ارسطو (اُرگانون)، ص۴۲۹.۲. ↑ اکبری، رضا، ایمان گروی، ص۱۹۱.۳. ↑ پل موزر، مولدر و تروت، درآمدی موضوعی بر معرفت شناسی معاصر، ص۱۶۱.۴. ↑ فعالی، محمد تقی، درآمدی بر معرفت شناسی دینی و معاصر، ص۲۱۱.۵. ↑ ارسطو، متافیزیک، ص۳۹۹.۶. ↑ دنسی، جاناتان، آشنایی با معرفت شناسی معاصر، ص۸۱.۷. ↑ ولترستورف، نیکولاس، عقل و ایمان، ص۱۳-۱۴.۸. ↑ اکبری، رضا، ایمان گروی، ص۱۹۲-۱۹۳.۹. ↑ اکبری، رضا، ایمان گروی، ص۱۹۵-۱۹۳.۱۰. ↑ اکبری، رضا، ایمان گروی، ص۱۹۶-۱۹۵.۱۱. ↑ ریچارد فومرتن و دیگران، بازگشت به مبناگرایی سنتی، ص۳۸-۳۹.
منبع
...
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم