گنجبان. [ گ َ ] ( ص مرکب ) ( از: گنج + بان ، پسوند ). نگاهدارنده گنج. محافظ گنج. آنکه گنج را نگاهداری می کند : من مر او را در مدیحی روستم خواندم همی واین چنین باشد که خوانی گنج نه را گنجبان.فرخی.گنج بهاراینک روان میغ اژدهای گنجبان رخش سحاب اینک دوان وز برق هرا داشته.خاقانی. || صاحب گنج. گنج نه : اینکه بر توست گنج علم خدای است چون که سوی گنجبان او نگرائی.ناصرخسرو ( دیوان ص 419 ).گر تو سوی گنجبانش راه ندانی من بکنم سوی اوت راهنمائی.ناصرخسرو ( دیوان ص 419 ).
فرهنگ عمید
نگهبان گنج، خزانه دار.
فرهنگ فارسی
(اسم ) ۱ - نگاهبان گنج محافظ خزانه : من مراو را در مدیحی روستم خواندم همی وین چنین باشد که خوانی گنج نه را گنج بان ( فرخی ) ۲ - خداوند گنج صاحب خزانه : این که برتست گنج علم خدایست چون که سوی گنجبان او نگرایی ? ( ناصر خسرو )