کلگی

لغت نامه دهخدا

کلگی. [ ک َل ْ ل َ / ل ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به کله. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اِ مرکب ) آنچه از لوازم ساز اسب که بر کله اسب باشد از پرها. ( آنندراج ). آنچه از ساز و برگ اسب که بر کله اسب بندند. ( فرهنگ فارسی معین ). قسمتی از یراق اسب که به سر اسب استوار کنند. آن قسمت از یراق اسب که بر سراو افتد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
همچو آن توبره که آکنده
بند بر کلگی در افکنده.دهخدا ( از فرهنگ فارسی معین ).|| باشلق ( در اسب ). ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || سرانداز ( در فرش ). ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).در اصطلاح فرش فروشان ، فرشی که عرض آن در حدود یک و نیم تا دو متر و طول آن از سه تا پنج متر باشد. || بمعنی جیغه مرادف کلل است و عوام هندوستان به تشدید گاف خوانند و این خطا است. ( از آنندراج ). و رجوع به کلل و کَلَکی شود. || قسمت بالایی کلاه پوستی که از مخمل یا پارچه دیگر می ساختند. ( فرهنگ فارسی معین ) : ایجاد کلاه نظامی ( در عهد ناصرالدین شاه ) که عبارت است از پوست بخارایی بدون مقوی مشتمل بر کلگی از مخمل سیاه... ( المآثر و الاَّثارص 129 ). || دایره ای کوچک در وسط پارچه خیمه که از چرم سازند و آن را بر روی دیرک قرار دهند. ( فرهنگ فارسی معین ). || کنایه از حشفه. ( فرهنگ فارسی معین ).
کلگی. [ ک َ ] ( اِ ) کلل. کلکی و جیغه. ( ناظم الاطباء ). رجوع به کلل و کلکی شود.

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) منسوب به کله . ۲ - ( اسم ) آنچه از ساز و برگ اسب که بر کل. اسب بندند : ( همچو آن توبره که آکنده بند بر کلگی در افکنده ) . ( دهخدا در وصف آخوند . مجموع. اشعار ) ۳ - قسمت بالایی کلاه پوستی که از مخمل یا پارچ. دیگر میساختند : ( ایجاد کلاه نظامی ( در عهد ناصر الدین شاه ) که عبارتست از پوست بخارا یی بدون مقوی مشتمل بر کلگی از مخمل سیاه ... ) . ۴ - دایره ای کوچک در وسط پارچ. خیمه که از چرم سازند و آنرا بر روی دیرک قرار دهند . ۵ - حشفه .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم