کور بختی

لغت نامه دهخدا

کوربختی. [ ب َ ] ( حامص مرکب ) بدبختی. ادبار. ( فرهنگ فارسی معین ). تیره بختی :
روز خفاش است کور از کوربختی زآنکه او
دشمنی در خفیه با خورشید خاور می کند.سلمان ( از آنندراج ).رجوع به کوربخت شود.

فرهنگ فارسی

بدبختی ادبار .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم