نکال کردن

لغت نامه دهخدا

نکال کردن. [ ن َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) عذاب کردن. عقوبت کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). مجازات کردن. شکنجه دادن : یکی گفت او را به تازیانه باید زد و نکال باید کرد. ( تاریخ بیهقی ).
مه شد موافق او در دق بدین جنایت
هر سال در خسوفی کرد آسمان نکالش.خاقانی.یا فلان عضو او ببرند و نکال و مثله کنند. ( جهانگشای جوینی ). و آنکس که او را راه داده باشد نکال و عقاب کنند. ( جهانگشای جوینی ).

فرهنگ معین

( ~. کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) عقوبت کردن ، عذاب کردن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) عقوبت کردن عذاب کردن : خداوندم نکال عالمین کرد سیاه و سرنگونم کرد و مندور . ( منوچهری )

ویکی واژه

عقوبت کردن، عذاب کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال آرزو فال آرزو فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال ماهجونگ فال ماهجونگ