نمازی شدن

لغت نامه دهخدا

نمازی شدن. [ ن َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) پاک و طاهر شدن. شسته شدن. غسل داده و پاکیزه شدن :
تا نمازی نشود دیده من بنده به اشک
عشق دستوری ندهد که کنم در تو نگاه.اثیر اخسیکتی.شستند بسی ز چاره سازی
پیراهن ما نشد نمازی.نظامی.

فرهنگ فارسی

پاک و طاهر شدن ٠ شسته شدن ٠ غسل داده و پاکیزه شدن ٠
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم