مداخلت کردن

لغت نامه دهخدا

مداخلت کردن. [ م ُ خ َ / خ ِ ل َ ک َ دَ ]( مص مرکب ) داخل شدن در امری. درآمدن در کاری. اقدام به کاری : چنانکه در طبایع مرکب است هر کسی برای خویش در مهمات مداخلت کردی. ( کلیله و دمنه ). || درآمدن در کاری که ظاهراً مربوط به شخص نیست. دخالت کردن در روابط بین دو تن یا دو دسته.

فرهنگ فارسی

داخل شدن در امری
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم