رنگ براوردن

لغت نامه دهخدا

( رنگ برآوردن ) رنگ برآوردن. [ رَ ب َ وَ دَ ] ( مص مرکب ) رنگ آوردن. خجل شدن. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). رجوع به رنگ آوردن شود. || خشم و قهر با خجالت آمیخته. ( آنندراج ). رجوع به رنگ آوردن شود :
سنان خصم ترا گر ستاره وصف کنم
ستاره بر روش آسمان برآرد رنگ.ازرقی ( از آنندراج ). || نیرنگ ساختن. حیله و مکر بکار بردن. رجوع به رنگ آوردن شود :
برآورد خربنده هرگونه رنگ
پرستنده بنشست با می بچنگ.فردوسی.

فرهنگ فارسی

( رنگ بر آوردن ) رنگ آوردن خجل شدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم